مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نه حال دلم مثل قدیم است و همان است نه قامـتم از بـار فـراق تو کـمان است در غفلت کبرا شب و روزم سپری شد نـام تو فـقـط لـقـلـقـه روی زبـان است خـیلی جلـوی چـشم تو سرگرم گـناهـم وقتی تو نباشی به گنه امن و امان است تکلیف مرا زود مشخص کنی ایکاش پـرونـده رسوایی من در جـریان است بیـرون بکـشـانـم شـبـی از درّه نـفـسـم صد گرگ به گلّه زده و برّهکشان است ای سـفـره مـا را نـمک سـفـره تو بس چیزی که برایت همه داریم زیان است کار فـرجت روی زمین مـانده عزیزم “چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است” مـا را نـجـف و کـربـبـلا بـاز نـبـردی خیلی به خدا نوکر تو دل نگران است در نـدبـه و در عـهـد به دنـبال حـسینم اربـاب کـرم دارد و دنبال بهـانه است جـامـانـده رقـیه سـحـری کـنج خـرابـه یک قافله از غربت او مرثیه خوان است |